سیندا و باد کافمن (بازاریابی شبکه ای)
فرصتی استثنایی
اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
نویسندگان
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان book و آدرس book1348.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 37
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 5
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 5
:: بازدید ماه : 54
:: بازدید سال : 100
:: بازدید کلی : 1018
سیندا و باد کافمن (بازاریابی شبکه ای)

سیندا و باد کافمن

من "سیندا" و شوهرم "باد کافمن" اهل ایالت آرکانزاس هستیم. بسیار هیجان زده و خوشحالیم که به رتبه های بالای کاری شرکت خود دست یافته ایم. آغاز کار ما با "تیم ناسیونال" همراه با دعای خودمان بود. در تابستان سال 2002، من و باد بر سر اینکه کار جدیدی را شروع کنیم، مدام در حال کشمکش بودیم. در واقع تا آن زمان مغازه عمده فروشی داشتیم. در این مرحله از زندگیمان هم وقت کم می آوردیم، هم پول. حتی تا آنجا پیش رفتیم که در مورد امکان شروع یک کار نیمه وقت جدید با هم مجادله می کردیم. اما این چیزی نبود که برای فرزندانمان می خواستیم، زیرا دیگر وقت نداشتیم که در طول روز آنها را ببینیم. چرا که تا آن موقع من برای فرزندانم به صورت تمام وقت، زمان می گذاشتم.

بنابراین می دانستم که پذیرفتن این مسئله - که من بر سر یک کار دیگر بروم - برای خانواده خیلی مشکل است. در آن زمان بچه های من به ترتیب 5، 9 و 11 ساله بودند و این مشکلات باعث شد دست به دعا برداریم.

 

در سال 2002 بود که بازاریابی شبکه ای به شوهرم معرفی شد. "دن" و "نادین رینولدز" بودند که نتورک را به شوهرم معرفی کردند. آنها از مشتریان مغازه ما بودند. واقعاً خدا را شاکریم که آنها را وسیله ای برای پاسخ دادن به دعاهای ما قرار داد. باد برای جلسه معرفی کار رفت و وقتی به خانه بازگشت، به ما اعلام کرد که ما صاحب یک کار کاملاً سودمند می شویم. اما من اصلاً به آن علاقه نشان ندادم. باد در چند ماه بعد از آن، بارها سعی کرد که جزئیات را به من بفهماند، اما من همه چیز را رد می کردم. سرانجام، موافقت کردم که به "لیتل راک"، دفتر شرکت "تیم ناسیونال" بروم و سپس بگویم که چرا کار را قبول ندارم. اما در عوض، وقتی پس از معرفی کار به خانه برگشتم، داشتم از انرژی منفجر می شدم. همه چیز برایم روشن شد و من موافقت کردم که این کار را انجام دهیم و متوجه شدم که این همان چیزی است که برایش دعا کرده بودیم.

با استفاده از این کار جدید، در طول 6 سال، درآمد بسیار زیادی به دست آوردیم. به عنوان توزیع کننده تازه وارد - علیرغم تجربه قبلی مان در زمینه فروش - همچون دانش آموز تازه کار، در سیستم قدرتمند آموزشی "تیم ناسیونال" تحت حمایت قرار گرفتیم و کم کم پیشرفت کردیم.

خیلی آسان بود!! باور کردیم و هنوز هم تا امروز بر این باوریم که هر فردی را که می شناسیم می تواند در این تجارت موفق شود. پس در طول 6 سال فعالیت مان در بازاریابی شبکه ای، تجارتمان را به هر کسی که می شناختیم معرفی کردیم.

در سال اول به صورت پاره وقت کار کردیم و درآمدمان تا جایی افزایش یافت که با درآمد کارمان در مغازه برابری می کرد. با استفاده از سیستمی که لیدرها برای آموزش استفاده کردند، حتی مشغول ترین مردم دنیا هم می توانستند درآمد بالایی را به دست آورند. این کار دقیقاً همان چیزی بود که می توانستیم انجامش دهیم. خداوند به روشی سخاوتمندانه به ما کمک کرد که به این تجارت بپیوندیم و ما نیز همیشه از این بابت سپاسگزاریم.

درآمدمان با "تیم ناسیونال" به ما اجازه داد که بتوانیم کارهای زیادی را انجام دهیم. اول اینکه در ماه "می" سال 2004 توانستیم تجارت سنتی مان را واگذار کنیم و در 37 سالگی و 38 سالگی از کار قبلی مان بازنشسته شویم. آن چیزی که باعث شد ما برای همیشه از استرس رها شویم.

مزیت دیگری که بازاریابی شبکه ای برای ما داشت، این بود که توانستیم به مسافرت برویم. پیش از آن هرگز نمی توانستیم درب مغازه مان را ببندیم و به مسافرت برویم، زیرا نه وقت آن را داشتیم و نه پولش را. زیرا موقعی که به خارج شهر بروید دو برابر بیشتر پول از دست می دهید، هم پول بیشتری خرج می کنید و هم بابت از دست دادن مشتریانتان متضرر می شوید.

اما اکنون اغلب اوقات با تمام اعضای خانواده به مسافرت می رویم، بدون اینکه دیگر دغدغه پول و وقتمان را داشته باشیم. مثلاً دخترم "اِما" را برای تولد 11 سالگی اش به تور تفریحی "دیزنی" فرستادیم. در واقع این رویایی بزرگ بود که به واقعیت پیوست.

حتی قادر شدیم به یکی دیگر از رویاهای بزرگ زندگیمان دست یابیم و بتوانیم یک خانه دریاچه ای بخریم. امروز، درآمد ما هنوز در حال رشد کردن است. اکنون با یک تا سه ماه کار در منزل، به اندازه مخارج یک سال مان درآمد داریم و اکنون در تجارتی هستیم که نه تنها باعث شد به رویاهایمان بیندیشم، بلکه باعث شد تعداد بسیار زیادی از رویاهای ما به حقیقت بپیوندد. خداوند واقعاً با تمام وجود خویش و تا حد ممکن، پاسخ دعاهای ما را داد و به ما کمک کرد تا به این تجارت بپیوندیم و زندگی مان متحول شود.



تعداد بازدید از این مطلب: 22
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

نویسنده : z
تاریخ : شنبه 18 آبان 1398
نظرات
مطالب مرتبط با این پست

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








درباره ما
به وبلاگ من خوش آمدید
منو اصلی
پیوندهای روزانه
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید